۱۳۸۹ تیر ۲۰, یکشنبه

زندگی برای عدالت







ناصر کاتوزیان کیست؟

متولد: ۱۳۱۰. تهران، محله دردار. دوران ابتدايى اش را در دبستان اقبال در خيابان «شهباز» به اتمام رسانده و دوران دبيرستان را در دبيرستان علميه طى مى كند و پس از نقل مكان به خيابان «آب منگل» در خيابان رى در همان دبيرستان مى ماند تا اتمام اين دوران. دكتر كاتوزيان با كلاس پنجم نظام قديم رشته علمى را دنبال مى كند و در كلاس ششم آن زمان رشته ادبى را انتخاب مى كند، در همان رشته ادبى در ايران شاگرد اول مى شود و موفق به دريافت مدال درجه ۲علمى براى اولين بار در ايران مى شود. همين دريافت مدال مشوق او مى شود براى ادامه تحصيل. او با انتخاب رشته حقوق تحصيلات خود را در دانشگاه ادامه مى دهد و در اين رشته موفق به كسب مدال درجه يك علمى اين رشته مى شود. با فوت پدر در سال دوم دانشگاه ضربه بزرگى به دكتر كاتوزيان وارد مى شود و اين ضربه باعث مى شود تا او از رفتن به وزارت امورخارجه پشيمان شود و رشته قضا را انتخاب كند. او در اين رشته در مقاطع مختلف تا دكترا همواره با عنوان شاگرد اولى فارغ التحصيل مى شود و رساله اش را در سال ۱۳۳۹ باعنوان «وصيت» به پايان مى رساند و به دفعات متعدد به كشورهاى فرانسه و انگليس و آمريكا سفر مى كند. در آنجا غور و تفحص بسيار مى كند. با اين حال علاقه وافر او به فقه باعث مى شود تا مطالعات فراوانى را هم در اين زمينه داشته باشد. همين امر باعث مى شود تا زبان عربى را به همان اندازه بداند كه در زبان فرانسوى و انگليسى متبحر شده بود. در سال ۱۳۳۲ اولين مقاله استاد در مجله كانون وكلاى آن زمان به چاپ مى رسد و سلسله مقالاتش در اين باره ادامه پيدا مى كند تا اولين كتاب او تحت عنوان «وصيت همزمان» با اتمام دوره دكترى به چاپ برسد. دكتر ناصركاتوزيان اولين دانشجوى ايرانى است كه موفق به اخذ مدرك دكتراى حقوق در ايران و دانشگاه تهران شده است. او در سال ۱۳۳۳ در سن ۲۳سالگى ازدواج مى كند كه حاصل آن دو فرزند پسر است كه يكى از آنها دكتراى روانشناسى بالينى دارد و در حال حاضر مقيم آمريكا است و ديگرى مهندس الكترونيك است و در همان ديار زندگى مى كند. دكتر ناصر كاتوزيان ۴۳ جلد اثر تأليفى و تحقيقى دارد كه برخى از آنها به ۹۰۰صفحه مى رسد مهمترين آنها عبارتند از: ۱ ـ عدالت قضايى (۲جلد) كه مجموعه آرايى است كه او در دوران قضاوتش جمع آورى كرده. ۲ ـ گامى بسوى عدالت (۲جلد) توصيفى از زندگى خود استاد است كه تمام زندگى اش را گامى به سوى عدالت مى داند. اين ۲كتاب شامل بيش از ۴۰۰مقاله اى است كه او در مورد حقوق اساسى نوشته است. ۳ ـ مقدمه علم حقوق كه هنوز در دانشگاههاى مختلف تدريس مى شود و بيش از چهل بار تجديد چاپ شده است. ۴ ـ فلسفه حقوق (۳جلد) گل سرسبد كتابهاى دكتر كاتوزيان. او اين ۳جلد كتاب را بيش از همه آثارش دوست دارد. البته جلد سوم اين مجموعه منطق حقوق نام دارد. ۵ ـ حقوق مدنى: دكتر كاتوزيان بيش از ۲۰جلد كتاب درباب موارد مختلف حقوق مدنى از جمله خانواده، تعهدات، قراردادها، مسؤوليت هاى مدنى، ارث و وصيت و… نوشته است. ۶ ـ نظريه عمومى حقوق ۷ ـ كليات حقوق ۸ـ فرهنگ كاتوزيان ۹ ـ تاريخ انقلاب مشروطه ايران ۱۰ ـ آزادى انديشه و بيان: دكتر كاتوزيان اين كتاب را به سفارش سازمان ملل متحد در مورد آزادى انديشه و بيان در ايران نوشته است. اولين قانون اساسى جمهورى اسلامى ايران نيز توسط دكتر كاتوزيان تدوين شده است.







بهتر است از آخر شروع كنيم. غروب آويزان شاخه ها بود كه دكتر «ناصركاتوزيان» جمله آخرش را گفت. جمله اى كوتاه، پرمغز و ماندنى. حكايت آينه و جوان و پير و خشت خام. «به جوانها مى گويم اگر از چيزى عصبانى هستيد مراقب باشيد، ميراث گرانبهاى چندين و چندساله پدرانتان را از روى عصبانيت به زمين نزنيد...» و اين تمام پختگى و حوصله پيرمردى سفيدموى و مرتب را نشان مى دهد كه شمرده شمرده سخن مى گويد و هيچ عجله اى براى گفتن ندارد. دكتر ناصر كاتوزيان حالا درآستانه ۷۳سالگى است. با آنكه جدى است اما مهربانى و شفقت در چشمانش موج مى زند. متين، صبور، مؤدب و خوش سخن و البته آراسته. «اميرناصر كاتوزيان» دركوچه در دار درخيابان رى به دنيا آمده است. ده سال پيش از آنكه رضاشاه اريكه قدرت را به قماش انگليس و دارودسته متفقين بسپارد.


او درباره ۷۳سالگى اش با خنده مى گويد: «به نظر شما زياداست اما اگر ۷۳ساله باشيد متوجه مى شويد كه چقدر كم است» .


خاندان كاتوزيان ازخانواده هاى باسابقه و كهن در تهران است و نام خانوادگى اصلى آنها تهرانى بوده است كه درزمان رضاشاه وقتى مجبور به دريافت شناسنامه مى شوند به دليل علاقه به زبان اصيل پارسى، لغت «كاتوزيان» را از شاهنامه براى نام خانوادگى خويش اقتباس مى كنند و كاتوزيان به معناى پارسايان است. «گروهى بودند كه تقريباً روحانيون دربار ساسانى را تشكيل مى دادند و درواقع طبقه باسواد زمانه خود بودند و از نفوذ فراوانى برخوردار بودند و چون خانواده ما خانواده اى روحانى بود. حتى عموى من قبلاً روحانى بود و بعدها به اجبار دربار عمامه ازسر برمى گيرند و اين فاميل را از شاهنامه مى گيرند. آنجا كه مى گويد «گروهى كه كاتوزيان خوانى اش‎/ به رسم پرستندگان دانى اش» و اين شعر فردوسى است.» چرا دكتر ناصر كاتوزيان رشته حقوق را انتخاب كرده است؟ دليلش براى اين كار متواضعانه است. مى گويد: «اتفاق باعث آشنايى من با علم حقوق شد.» و همين اتفاق باعث مى شود تا سرآمد دوران خود دراين رشته شود و شايد اگر او كاپيتان تيم واليبال مدرسه اش نمى بود و اصرار مديرمدرسه براى حفظ اين دانش آموز نبود او هرگز وارد عرصه حقوق نمى شد. «و البته اتفاق تنها هم نبود. بعدها كه وارد دانشگاه شدم از انتخاب خودم كاملاً راضى بودم و به آن افتخارمى كنم.» شايد انتخاب رشته حقوق درخانواده كاتوزيان يك سنت نباشد اما اغلب بزرگان و مشاهير اين خانواده براى ادامه تحصيل خود رشته حقوق را انتخاب مى كنند و خود استاد دراين باره مى گويد: «خانواده ما بيشتر حقوقدان هستند. بزرگان خانواده ماقبل از من هم به حقوق خيلى علاقه مند بودند. حتى يكى از قوم و خويش هاى ما اول دانشكده پزشكى را انتخاب كردو بعد پشيمان شد و درانگلستان اقتصاد سياسى را برگزيد.» و البته منظور استاد كسى نيست جز «محمدعلى كاتوزيان » كه بسيارى از آثارش در ايران چاپ شده و مورداستفاده قرارمى گيرد. خواسته هاى مغفوله خاندان كاتوزيان البته نقش فراوانى درهدايت استاد به رشته حقوق داشته و خود نيز معترف اين ماجراست. زراندوختن و جمع ثروت صفتى نيست كه اهالى علم و تحقيق را تحريك كند و اين روحيه البته از ويژگيهاى دكتر كاتوزيان هم هست. چنانكه پس از اتمام دوران دانشكده حقوق در مقطع ليسانس از سال ۱۳۳۴ تا ۱۳۴۵ در دادگسترى روزگار مى گذراند و مشاغل مختلفى را تجربه مى كرد تا جايى كه حتى به رياست دادگاه اراك و مستشار دادگاه استان و معاون ادارى و حقوقى هم مى رسد، اما داشتن روحيه تحقيق و پژوهش از يك طرف و عشق و علاقه او به تدريس و همچنين مخالف خوانى هايش با دستگاه حاكم از طرف ديگر سبب شد تا كنج خلوت تحقيق و تفحص را به دنياى پراضطراب و جنجال دادگسترى ترجيح دهد و به دنياى علم و آرامش نقل مكان كند.


«روزى كه ليسانسم را گرفتم، درس وصيت را كه درس بسيار مشكلى هم بود، در كتابهاى فقهى هم مى ديدم كه البته مفصل ترين مبحث آن كتابها هم همين مسأله وصيت است. اين انگيزه كه بتوانم در باب اين مسأله تحقيق كنم، باعث شد تا از همان روزى كه قلم دانشجويى را زمين گذاشتم، قلم تأليف را به دست بگيرم.» «من هم مثل هر جوانى در آن ايام آرزويى داشتم. من هميشه آرزو داشتم تا يك نويسنده و محقق بزرگ شوم. هيچ وقت آرزو نداشتم يك ثروتمند بزرگ يا يك سياستمدار مشهور يا يك قدرتمند واقعى شوم.» آيا او به آرزويش رسيده؟ در جواب اين پاسخ چيزى جز لبخند از دكتر ناصر كاتوزيان نخواهيد شنيد. او رسيدن به آرزو را به مثابه توقف مى داند. مى گويد «وقتى ميكل آنژ مجسمه «پتيا» را ساخت و در كليسا خيلى مورد توجه قرار گرفت، خودش گريه مى كرد. وقتى از او پرسيدن چرا گريه مى كنى؟ گفت: براى اينكه اين پايان كار من است. چون از اين كار خوشم آمده.» و اين گفته كاتوزيان نشان دهنده تلاش او براى نگه داشتن روحيه نارضايتى از خود و طلبگى است.


او از كارهاى خود به معناى واقعى راضى نيست و در جواب اين سؤال كليشه اى كه اگر دوباره به دنيا بياييد، آيا همين مسير را طى خواهيد كرد؟ مى گويد: «اگر دوباره به دنيا بيايم، دوست دارم كارهاى قبلى ام را ادامه دهم.» بزرگترين معضل نظام حقوقى ما چيست؟ چرا خيلى از آنها كارايى خود را از دست داده اند؟ دكتر كاتوزيان فراموش شدن جامعه از سوى حقوقدانان را عامل عمده نقصان مى داند و مى گويد «آنها فكر مى كنند همه چيز در قانون بايد گفته شود و منبعث از قانون است، درحالى كه حقوق غير از قانون است. قانون بخشى از حقوق رسمى است كه توسط قوه مقننه و مجريه وضع مى شود، ولى اين انديشه ها هستند و جامعه و سازمانهاى اجتماعى كه حقوق را مى سازد و زمينه هاى اصلى اش را فراهم مى كند.» دكتر كاتوزيان دو دليل را علت عقب ماندگى مان از كاروان تمدن و چسبندگى بيش از اندازه مان به قانون مى داند. اول آنكه حقوق ما نتوانسته است معناى واقعى فقه را بشناسد و همين ضعف عمده به قوانين ما سرايت كرده است و فكر مى كنيم همه چيز بايد در قانون باشد و همه چيز را قانون به ما بگويد. در واقع ما فراموش كرده ايم كه عرف و عادت و هنجارهاى اجتماعى و نيازهاى آن نياز مبرم به مراجعه ما به قوانين فقهى و بررسى دوباره آنها دارد. ضمن آنكه اين عوامل خود نيازهايى را به وجود مى آورد كه اين نيازها موجب به وجود آمدن قواعدى مى شود كه حتى دولتها را مجبور به وضع قانونى آنها مى كند. او در اين باره مى گويد «درست است كه دولتها مقتدر هستند.


اما اين اقتدار كاملاً ظاهريست و دولت از اطراف تحت فشارهاى متعدد اجتماعى است كه بخش عمده اى از آنها منبعث از نيازهاى اقتصادى و حتى سنتها واخلاق و مذهب است و اين ها در واقع در حال مبارزه با يكديگرند. قانونى كه وضع مى شود نتيجه پيروزى يكى از اين فشارها بر ساير نيروها است. ما فراموش كرده ايم كه قوه قضاييه مى تواند در قلمرو قوانين و تفسير آنها خود كارگزار باشد.» در واقع از نظر دكتر كاتوزيان دليل اول عقب ماندگى نظام حقوقى ما از نيازهاى امروز سنت گرايى شديد است كه در ما وجود دارد و اجازه خلاقيت و تصميم گيرى نمى دهد. و اما دليل ديگر اين عقب ماندگى: «ما از نظر نظام ادارى و حقوقى خيلى تحت تأثير نظام حقوقى فرانسه قرار گرفتيم. آنها براى حقوق مدنى بعد از ناپلئون همين ارزش و تقدس را قائل بودند ولى حالا اين طور نيست و آنها از اين حيث خود را نو و مدرن كرده اند و ما همچنان و همان سر كلاه آى با كلاه مانده ايم.»


او معتقد است «حقوقدانان حتماً بايد با اين شيوه هاى كهنه و منسوخ مبارزه كنند و نداى عدالت و نداى وجدان و آن عرفان حقوقى را كه به هركسى كه حقوقدان هم نيست اما وقتى يك قضيه حقوقى پيش او مطرح مى شود مى تواند تشخيص دهد كه عدالت كدام طرف است را بيشتر مد نظر قرار دهند و به آن توجه بيشترى بكنند.»


از نظر او ما براى اينكه بتوانيم از يك نظر حقوقى مدرن و كارآمد برخوردار باشيم بايد ابتدا جامعه مان عادت كند به اينكه قانون را درست اجرا كند و بعد از آن وقتى كه به قانونگرايى كامل رسيديم آن زمان بهترين زمان براى يافتن راه حل مناسب براى دور زدن قوانين ـ در جهت بهبود شرايط زيست اجتماعى ـ و تنظيم دوباره آنها در استنباطها براى رسيدن به عدالت واقعى خواهد بود.دكتر كاتوزيان مى گويد: «هدف حقوق و تمام زير و بم آن اجراى كامل عدالت و مصونيت جامعه از ظلم و بى عدالتى است.» او علت اصلى ماجراى مشروطيت را هم در همين نكته مى بيند و مى گويد : «عموى من يكى از سران اصلى مشروطيت بود و از او يادداشتهاى متعددى هم در اين باره به دست من رسيده كه آن را در كتابى تحت عنوان «برداشتهايى راجع به تاريخ مشروطيت» به چاپ رسانده ام. در آنجا در مقدمه اش نوشته ام كه انقلاب مشروطيت در واقع قيامى براى دموكراسى خواهى نبوده است بلكه حكومت عادل مى خواسته اند و عدالتخانه.» او علت مشروطيت را آراى متضادى مى داند كه قضات آن زمان صادر مى كردند و فساد شديدى كه در دستگاه قضاى آن دوران رخنه كرده بود را عامل اصلى آن قيام مى داند. دكتر كاتوزيان در باره آزادى مى گويد : «آدمى اگر نتواند آنگونه كه مى انديشد افكارش را بيان بكند و اصلاً جرأت بيان فكرش را نداشته باشد مطمئناً انديشه شكوفا نخواهد شد»


و اين يكى از دغدغه هاى اصلى اوست. از نظر او هنوز سنگينى ساليان دور و دراز حكومتهاى مستبد در تاريخ ايران بر رفتار و سكنات ما سايه انداخته است و ما هنوز تحت تأثير بيش از چند هزار سال استبدادى هستيم كه در تاريخ مان به ثبت رسيده و تازمانيكه سنگينى اين سايه از شانه هاى ما جدا نشود در بحث آزادى و عدالت همچنان در خم اول اين وادى باقى خواهيم ماند و اين حاصل نمى شود مگر زمانى كه هر كس هر آنچه مى انديشد را بيان كند و برخورد انديشه ها براثر همين اصل پيش پا افتاده ميسر گردد. او مى گويد: «در همين حقوق موانع فراوانى براى آزاد انديشى وجود دارد و تا اين موانع از سر راهش برداشته نشود پاى نظام حقوقى ما همچنان مى لنگد.»






منبع : روزنامه ایران؛


هیچ نظری موجود نیست: