۱۳۸۹ شهریور ۱۰, چهارشنبه

و امام هنوز زنده است…


نهم شهریور ۱۳۵۷ … ، ۳۲ سال از ناپدید شدن امام موسی صدر می گذرد.  ۳۲ سال گفتنش آسان است. می دانی فرزندش چگونه می شمارد؟
“روزهای اول فکر می کردیم فقط چیزی به تاخیر افتاده. اول از دفترت و دوستانت در لبنان سراغت را گرفتیم. ما هنوز فرانسه بودیم و تو هم قرار بود بیایی آنجا. چون مامان بستری بود و قرار جراحی داشت. شماره هتلت در لیبی را گرفتیم. به وزارت خارجه تلفن زدیم. کسی جواب درستی نمی‌داد. نمی دانم چرا از سفارت سراغت را نگرفتیم. نمی دانم اگر گرفته بودیم الان فرقی می کرد یا نه. این را می دانم که خیلی جوان و نادان بودم. ۲۲ سالم بود و هیچ وقت فکر نکرده بودم که اگر تو نباشی چه کار باید کرد؟ هیچ وقت فکر نکرده بودم ممکن است از یکی از این سفرهای شرق و غرب که به امید بهبود جهان، رنج رفتنش را می کشی ، برنگردی. تو همیشه آن قدر مطمئن و توانا به نظر می آمدی که کسی خیال نمی کرد روزی بایست برای تو کاری کرد. آنکه همیشه در خطر بود تو بودی و آنکه همیشه کاری می کرد هم تو بودی. تو قرار بود کشته شوی، تو دشمن داشتی، تو خیانت دیده بودی، تو دروغ شنیده بودی، تو تنها بودی، اما آنکه قرار بود بایستد و کم نیاورد هم تو بودی. ما در این بازی نبودیم. تو همیشه بین ما و فاجعه ایستاده بودی. انگار اینها رازهای دردناکی بودند که مال تو بودند و تو برای برملا نکردنشان تعهدی داده بودی.”
فرزندش می شمارد ۱۱۶۸۱ روز ، ۱۱۶۸۲ روز، ۱۱۶۸۳ روز … او روزانه می شمارد … و هنوز پدر نیامده است.
جاده های جنوب لبنان، در پیچ تپه های مشرف به دریا، و یا مشرف به کوه های عامل، تو را به دل روستاهای کوچکی می بَرد که یک سویش مسجد می بینی، و سوی دیگرش کلیسا. مسجد و کلیسایش اما، مجلل نیستند. فقط کمی بزرگتر از خانه ها هستند. اما باید از ماشین پیاده شوی و در روستا قدم بزنی تا بفهمی نانوا مسلمان است و بقال مسیحی. تا ببینی مجسمه ی کوچک مریم را آویخته شده از پنجره ای، در حالی که از پنجره ی همسایه اش صوت قرآن می آید. باید در روستا قدم بزنی تا ببینی عکس های کهنه ی امام موسی صدر را، چه درون قابی آویخته در پشتِ دَخل بقالی، و چه چسبیده بر دیواری در نانوایی. تبنین که جای خودش را دارد. شهریست در دل کوه های عامل، با شهروندان مسیحی و شیعه. و صور، که شهرِ امام بود. شهری که در آن زندگی می کرد، نماز جمعه می خواند. در کلیسایش خطبه می خواند. و فکر و ذکرش محرومان ِ شهر صور بود.
شهر صور زیباست. اما خالی از اوست. … و هنوز موسی صدر نیامده است.
عکس های امام آویخته شده بر اینجا و آنجا کم کم رنگ می بازند. پوسیده می شوند. سالها گذشته است. دیگر نسل جوان، کمتر او را می شناسد. جز نامی، و شنید ِ خاطره ای از زبان ِبزرگترها. اما اندیشه ی امام است که به این شهرها زندگی داده است. آن اندیشه ای که امروز کودکان ِ مسیحی و مسلمان را در مدرسه ها، کنار هم می نشاند. همبازی هم می کند.اندیشه ای که فراتر از یک فرقه ی خاص بود و همه ی مردم لبنان را شامل می شد. اندیشه ای که می گفت : “لبنانِ فردا، سرزمین صلح و فرصت های برابر است. جایی که ارزشها و آزادی ساکن است”ـ
امام را رهبر جنبش محرومان لبنان می خواندند. آنان که به دنبال آبادانی و خلاصی از محرومیت بودند. آنان که قربانی جنگ داخلی بودند. و امام براشان، پیام آور صلح بود و دوستی. رنگارنگ بود چون رنگ های مذاهب در لبنان. مردم لبنان با اندیشه ی او، شب و روز ِ دوران جنگ داخلی را گذرانند. با افزارِ او، صلح طلبان، دست دوستی به سوی جنگ طلبان دراز کردند. با پیام برابری ِ او، به نبرد با نابرابری های قومی مذهبی شتافتند. حال آنکه امام در میانشان نبود … و هنوز امام نیامده است.
“اگر دایی ِ تو در لبنان می بود، من اینطور آواره نمی شدم و به اینجا (فرانسه) نمی آمدم.” این، درد و  دل ِِ امام خمینی با پسر خواهر امام موسی صدر (صادق طباطبایی) است. امام خمینی، تازه به فرانسه آمده بود. چند ماه پیش از آن، زمانی که امام موسی صدر هنوز پل ارتباطی بین جهان عرب بود، به عنوان یک ایرانی، از نفوذش برای سلب حمایت دول عرب از رژیم شاه تلاش می کرد. او به امام خمینی پیام داده بود که شرایط را برای تشرّف ایشان به مکه، و دیدار با برخی از سران کشورهای عرب، مهیا می کند. ایده ی گسترش دامنه ی جنبش انقلابی ایران را در سر می پروراند. و امین ِ امام خمینی بود. … انقلاب ایران پیروز شد. … و هنوز موسی صدر نیامده است.

ایشان روند انقلاب را پیش‌بینی می‌کرد و تحلیل می‌نمود. سپس اضافه کرد که من عازم لیبی هستم و در پی این هستم که این سه جناح، یعنی سوریه، لیبی و مصر را به یکدیگر نزدیک کنم. اعتقاد ایشان این بود که نزدیک شدن این سه کشور، در انقلاب ایران تاثیر دارد – از خاطرات آیت الله طاهری خرم آبادی
د

و هنوز امام نیامده است … اما هنوز امام در دلها زنده است. در دلها تکثیر شده است. و اوست که در دلهای آزادی خواهان ِ دیندار، فریاد آزادی خواهی سر می دهد. دست دوستی دراز می کند. از دین رحمانی سخن می گوید. و از حق محرومان و از دادخواهی ستمدیدگان، از ارزشهای ناب و از آزادی … و هنوز امام موسی صدر زنده است.
صبر تا کی ؟ سکوت تا کجا ؟ ۳۲ سال گذشت … و امام موسی صدر ۸۲ ساله شد … و او می آید .
——–
منبع نقل خاطرات و نامه ها و بیانیه ها :
موسسه فرهنگی تحقیقاتی امام موسی صدر
http://www.imamsadr.ir/
یاران ِ صدر
http://www.yaranesadr.ir
جنبش وبلاگی صبر ِ صدر
http://imamsadr.blogfa.com
http://www.imamsadr.ir/didgah/bahamrahan.php

هیچ نظری موجود نیست: